من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم

ساخت وبلاگ
بعد از خوندن کافکا در ساحل موراکامی دومین تجربه من از نویسندگان ژاپنی هرگز رهایم مکن کازوئو ایشی گورو هست البته اگر بشه ایشون رو جز نویسندگان ژاپنی حساب کرد چون از پنج سالگی در انگلستان زندگی کرده و جز نویسندگان انگلیسی محسوب میشه دیشب شروع به خوندن کتاب کردم و با همون چند صفحه اول ارتباط خوبی برقرار کردم برخلاف کافکا در ساحل که به سختی شروع شد و به سختی به پایان رسید فکر میکنم از این کتاب دلسرد نشم ناگفته نماند با اینکه کافکا در ساحل کمی سخت بود ولی مثل یک معما باهاش برخورد کردم چالشی که هروقت به نقطه مثبت می رسید ازش انرژی میگرفتم و به خودم ثابت کردم که میتونم با حوصله گره های این داستان رو باز کنم خوندن کافکا یک سفر اکتشافی جذاب بود و امیدوارم کتاب هرگز رهایم مکن هم حالمو بهتر کنه این روزها دلم میخواد کتابهای احمد محمود رو بخونم و قرار بود از مدار صفر درجه شروع کنم ولی نشد بعد تصمیم گرفتم دوباره فریدون سه پسر داشت رو همزمان با میله بدون پرچم بازخوانی کنم ولی فضای داستان جوریه که مناسب شرایط روحی فعلیم نیست قبلا پی دی افش رو خونده بودم ولی الان نمیتونم بخونم خلاصه کلی کتاب دارم که باید بخونم ویکنت دونیم شده میدان ایتالیا پستچی همیشه دوبار زنگ می زند کوری  درخت تلخ و عقاید یک دلقک  وقتی این همه کتاب نخونده دارم حس میکنم گنج دزدان دریایی نصیبم شده  دوست دارم تابستونا کلی کتاب بخرم تا آخر زمستون کتاب برای خوندن داشته باشم و هروقت اراده کنم کتابی از کتابخونه بردارم ولی همیشه امکان پذیر نیست تعدادی از کتابا رو از کتابخونه امانت گرفتم و تعدادی رو خریدم و فعلا رو ابرها هستم:) اگر این ماه اضافه کاریم رو پرداخت کردند به خودم قول دادم تا قرون اخرش رو کتاب بخرم و به خو من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم...
ما را در سایت من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6tangochandnafare0 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:08

میله بدون پرچم همسن عمو مجید منه راستش من تصور میکنم همسن عموم باشه مثل عمو مجیدم یه عالمه کتاب داره و کتاب میخونه و با اینکه ندیدمش و نمیشناسمش وفقط نوشته هاش رو خوندم هروقت بعد سالها دلتنگ عموم میشم میرم تو وبلاگش که شبیه کتابخونه عموم هست میچرخم  سال ۶۷ لعنتی من کلاس اول بودم یادمه عمو کتاب ماهی سیاه کوجولو رو بهم داده بود بخونم و من با همون نیمچه سوادم به سختی میخوندم و گاهی هم میرفتم اتاق عمو برام چند خطی بخونه همینکه وارد اتاقش میشدم ناخوادگاه محو کتابخونش میشدم اتاق عمو مجید تنها جایی از خونه باباحجی بود که وقتی واردش می شدی نمیتونستی شیطنت کنی  قبل از اینکه سیاهی ها عمو رو ببرن یه روز با عجله اومد خونه به مامانم گفت یه گونی کتاب بهت میدم ببر تو تنور بسوزون چون دایی و عموم باهم رفیق و همفکر بودن بین همه عروسها عموم با مامانم رفاقت خاصی داشت و همه حرفاش رو به مامانم میگفت  اون روز یه عالمه کتاب با جلدهای چرمی که بزور پاره میشدند و بزور میسوختند تو تنور حیاط پشتی نابود شدن و من شاهد خودسوزی کتابا بودم کتابایی که سوختن تا باعث گرفتاری عموم نشن ولی چه فایده چند روز بعد یه عالمه سیاهی ریختن خونمون و عموم رو بردن  وبعد از اعدام عموم دایه در اتاق عموم رو قفل کرد و تا زمانی که زنده بود اجازه نداد کسی وارد اتاق عموم بشه جز خودش وقتی دلتنگ عمو میشد میرفت اتاقش  تا سالها فکر میکردم کتابها باعث مرگ عموم شدن تا بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم کتابها باعث شدند عموم افکارش عوض بشه و دانا تر بشه و بخاطر افکارش و دانایی اش نتونستن بودنش رو تحمل کنند شاید بعد این همه سال نشه افکار عموم رو تایید کرد و کلی هم بهش خرده گرفت ولی اون زمان مبارزه اینجوری بودو این روزها هم من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم...
ما را در سایت من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6tangochandnafare0 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:08

وقتی یک کتاب هیجان انگیز میخونم دوست دارم با کسی در موردش صحبت کنم اون مدل ذوقی که یه بچه ماجرایی رو تعریف میکنه در من بوجود میاد کتاب هرگز رهایم نکن ایشی گورو امروز شش صبح تمام  و من تمام اون ساعتایی که سر کلاس بودم و علوم درس می دادم به هیلشم و دانش اموزاش فکر میکردم  خیلی وقتا از جبر روزگار می نالم که چرا تو یه شهر کوچیک بدنیا اومدم که هیچ امکاناتی نداره ولی با خوندن هرگز رهایم نکن به خودم میگم از این بدتر اینه که موجودی آزمایشگاهی باشی که برای هدف خاصی تولید شده باشی و هیچ اختیاری نداشته باشی  فکر کردن به هیلشم واقعا حس عجیبی رو در من بیدار کرده که هیچ توضیحی براش ندارم و یک سوال مدام تو ذهنم میچرخه نکنه ما هم به منظور خاصی خلق شده باشیم و خودمون خبر نداشته باشیم شاید اگر بمیریم متوجه هدف خلقت خاصمون بشیم یه چیزی مثل موش آزمایشگاهی بودن فضایی ها هرگز رهایم مکن  از اون کتابایی بود که دوست نداشتم تمام بشه و طعمی   مثل شکلات تلخ داشت   ۰ ۰ ۰۱/۱۱/۰۴ خورشید جاودان من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم...
ما را در سایت من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6tangochandnafare0 بازدید : 85 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:08